هتل Ambassador Almaty
آلماتی، معروف به شهر هزار رنگ، بزرگترین شهر قزاقستان و پایتخت سابق این کشور است. این شهر در جنوب شرقی قزاقستان قرار دارد و بی شک پایتخت فرهنگی قزاقستان است. تاریخ آلماتی با جاده ابریشم عجین شده است. این شهر پرجنب و جوش، سرسبز، و مرکز مالی قزاقستان، منبع واقعی الهام و اثربخشی است.
آلماتی در قرن بیستم پایتخت قزاقستان بود و تمامی نهادهای دولتی و فرهنگی در آن قرار داشتند اما در سال 1997 پایتخت قزاقستان به آستانه تغییر مکان داد. با این حال، آلماتی جایگاه پیشین خود را از دست نداد و همچنان این شهر را به عنوان پایتخت جنوبی کشور قزاقستان میشناسند.
آلماتی میان کوهها واقع شده و به شهر باغها معروف است. این شهر گردشگران بسیاری را از سراسر جهان جذب خود میکند.
آلماتی قطب اصلی حمل و نقل قزاقستان است و مکانی است که بسیاری از گردشگران از آن عبور میکنند. شاید در ابتدا گردشگران قصد نداشته باشند که برای مدت طولانی در این شهر بمانند اما هنگامیکه پایشان به این شهر میرسد، دل کندن از آن برایشان سخت است. معمولا گردشگران چندین روز را در این شهر میگذرانند و با اقامت در این شهر درمییابند که آلماتی شهری پیشرفته با پارکهای سرسبز و مفرح، موزهها و مراکز خرید فوقالعاده، و بهترین انتخاب برای صرف غذاهای آسیای مرکزی در رستورانها و کافههای بینظیر است. همچنین بهنرین کوهها برای پیادهروی و اسکی را درست در آستانه این شهر میتوانید پیدا کنید.
بر اساس تحقیقات انسانی مرکر، آلماتی در رده 50 شهر گران جهان جای دارد. به طوریکه این شهر از شهرهایی مثل تورنتو و لسآنجلس و یا حتی هامبورگ نیز گرانتر است.
مردم آلماتی بسیار مهربان و خونگرم هستند و میزبانی آنها شما را در سفر به این شهر غافلگیر خواهد کرد.
محبوبترین هتلهای آلماتی
هتل "سفیر" در مرکز آلماتی واقع شده است. به مهمانان هتل خدمات با کیفیت، اتاقهای راحت و طیف وسیعی از خدمات ارائه میشود. Ambassador Hotel اولین بوتیک-هتل در قزاقستان است که در قلب آسیای مرکزی و در مرکز مالی و اداری آلماتی واقع شده است. هتل زیبای سفیر در قلب شهر آلماتی قرار دارد و با خدمات و مهمان نوازی فراموش نشدنی آماده است تا شما را احاطه کند. در این هتل می توانید در هر یک از 50 اتاق راحت (کت و شلوار، لوکس، تک) با تمام امکانات لازم (مینی بار، تلویزیون، سیستم کابلی و غیره) آسایش شگفت انگیزی پیدا کنید.
شما واجد شرایط تخفیف Genius در Ambassador هستید! برای صرفه جویی در این ملک، تنها کاری که باید انجام دهید این است که وارد شوید یا ثبت نام کنید.
این هتل که در مرکز آلماتی واقع شده است، 10 دقیقه پیاده تا خانه اپرای Abay فاصله دارد. پذیرش 24 ساعته دارد و همه اتاق ها دارای تهویه مطبوع و قسمت نشیمن هستند.
اتاقهای سبک کلاسیک Ambassador دارای تلویزیون ماهوارهای، میز کار، و Wi-Fi رایگان هستند. سشوار و دمپایی در حمام خصوصی ارائه شده است.
صبحانه بوفه و عصرانه در رستوران سرو میشود و مهمانان میتوانند با نوشیدنی در قسمت راحت بار استراحت کنند.
کلیسای جامع معراج 15 دقیقه پیاده تا هتل سفیر و موزه دولتی مرکزی قزاقستان 5 دقیقه با ماشین فاصله دارد.
فرودگاه بین المللی آلماتی 16 کیلومتر با هتل فاصله دارد و پارکینگ رایگان در دسترس است.
زوجها بهخصوص این مکان را دوست دارند - آنها برای یک سفر دو نفره به آن 8.7 امتیاز دادند.
Ambassador از 14 نوامبر 2011 پذیرای مهمانان Booking.com است.
محبوب ترین امکانات
وای فای رایگان
شاتل فرودگاه
اتاق های غیر سیگاری
میز پذیرش 24 ساعته
چای/قهوه ساز در همه اتاق ها
چه چیزی در نزدیکی هتل است
خانه اپرای آبای
0.6 کیلومتر
تئاتر درام روسی لرمانتوف
1.1 کیلومتر
کلیسای معراج
1.2 کیلومتر
آکادمی ملی علوم جمهوری قزاقستان
1.2 کیلومتر
پارک گواردیتسف-پانفیلوتسف
1.3 کیلومتر
گابیت موسرفوف تئاتر قزاق برای کودکان و نوجوانان
1.5 کیلومتر
بنای یادبود استقلال قزاقستان
1.6 کیلومتر
رستوران ها و کافه ها
رستوران
0.1 کیلومتر
جاذبه های برتر
مرکز نمایشگاهی و ورزشی بین المللی بولوان شولاک
1.8 کیلومتر
ایستگاه مترو Raiymbek Batyr
2 کیلومتر
موزه دولتی مرکزی جمهوری قزاقستان
2 کیلومتر
مسجد مرکزی آلماتی
2 کیلومتر
استادیوم مرکزی آلماتی
2.1 کیلومتر
ایستگاه قطار آلماتی 2
2.4 کیلومتر
موزه هنرهای دولتی Kasteev
2.6 کیلومتر
پارک آبی Vosmoye Chudo Sveta
2.6 کیلومتر
کوه کوک توبه
3.9 کیلومتر
مدئو
14.2 کیلومتر
بالابرهای اسکی
پیست اسکی شیمبولاک
19 کیلومتر
حمل و نقل عمومی
ایستگاه مترو Almaly
0.4 کیلومتر
ایستگاه مترو ژیبک ژولی
0.8 کیلومتر
ایستگاه مترو Abay
1.4 کیلومتر
نزدیک ترین فرودگاه ها
فرودگاه بین المللی آلماتی
12 کیلومتر
چگونه از فرودگاه بین المللی آلماتی به سفیر برویم
ماشین
مستی
مرا ...مستی لبانت برد ...
هوای غیر تو از سر
به هر جا رو میکنم رقصان ..
تویی آنجا
تویی در بر
تویی باده به جام دل
تویی... آن روح به خاک و گل
تویی فارغ ز هر امکان
تویی در عشق چنین آسان
بر زلف تو دیوانه وار
بر رقص تاری از هزار
گاهی به سوز گاهی گداز
خالی شدم از خویش و خود
بر من کنون نقشی نگار
نقشی چو مست تر از شراب
چون از منی بر آن حباب
نقشی که نقاشش تویی
من جمله باقی در خراب
مرا از من ...چه حاصل
در فنایم.......
بقایم ده تو ای عشق
چو پای زخمی
به مروه ..گاه در صفایم
چه خوش باشد جنون مستی
تهی گشتن ز خاک سرد این پستی
چه خوش باشد که تو باشی...
که تو باشی ...
تو باشی نور و من سایه
من از خویشم چو افتاده
میزنم چنگ
پای تار تارموی تو
ای هزار گیسو....
و میخوانم
از دورهای نزدیک
نزدیکی های دورتر از دیده...
خدا اینجاست
هوا از اوست
نفسها... جمله مست از اوست
به یک جمله....
تمام کوه و دشت ،هستی
نشان و جلو ه ایی از اوست
تو ای غافل ز خویش
از بند خود..
در عشق رها شو
بیا بگذر ز من ..ما گفتنها
از خاک جدا شو
زنم جرعه به یک جامی ز کامت
رهایی باشد افتادن به دامت
بیا مستی بیا مستی
که در عقلی ندیدم
رها باشی و عشق باشد به جانت
من از من گم گشته
چون رقصنده به بادم
پر پرواز گشودم
چون از پایم فتادم
الهی آنرا که هدایت نمایی کس نتوان به گمراهی رهنمون سازد
الهی آنکه نپذیرفت هدایتت را ،هیچ کس نتواند که هدایت سازد
الهی چشمانی دارم که بی لطف تو نابیناست
گوشهایی که بی صوت دل انگیزت ناشنواست
و زبانی که چون در کلامی غیر از عشق بچرخد لال است
اسیر لکنت و فارغ ز معناست
الهی هیچم که از هیچ کمتر و چون قاصدک رقصان بر باد
نمیدانم به چه نازم که زود میروم از یاد
بسی در کبر گمان بردم که اندیشه م
به این هستی گمانم برد که ریشه م
نمیدانستم شاید که بر نقش همی خاک
به هر دم بر درخت زندگانی چو تیشه م
چگونه خواندمی من ..که من دیگر نماند
به عقلی دست کشیدم که آن عقل هم دگر هیچ چیز نداند
الهی در مصیبت نام تو فریاد سازم
چو رفت از من بلا ..
چه زود از تو رخسار ببازم
کی ام من..؟ به چه نازم؟
ز آبی بد بو تا پوسیدگی در خاک؟
به مستی در پی یک دانه از تاک؟
چگونه یاد من میرفت که مرگ در کمین است
که علم یابم اگر چه در بر چین است
به نادانی چه فریادها ز دانایی به پا کردم
خدایا همچو طبلم که خود را من صدا کردم
به هر لحظه به لطف و صدها اشاره
بگفتی آی به نزدم
نکن این ریسمان مهر را پاره پاره
چه غافل هستم و بودم
پی هر رنگ و آهنگی
به هر لطف تو رنجور
میزدم بر دل چنین سنگی
خدایا مرا رقصی نما
آهنگش تو باشی
مرا خاموش کن در خویش
که خاموشیش تو باشی
گرم یک ترانه برخواست از دل
تو لطفی کن
که شعر آن ترانه ش تو باشی
تاب سیاه زلف تو،شبنم دل نگاه تو
وین همه شور عاشقی
خاک در سرای تو
رها ز هر هوا شدم
با تو چو آشنا شدم
رها منم هوا تویی
هوای هر دعا شدم
بیا تو ای محرم راز
گره ز زلف گشا به ناز
هستی به رقصت آمده
بر رقص هستی ساز تو ساز
سازی که شور بپا کند
در دل خاک خدا کند
وین دل خاکی مرا
با روی تو آشنا کند
رخ بر متاب
رخ بر متاب
بر چشم من نشین چو خواب
رضا به دور زهره ای
حلقه زده به خمره ای
خمره همه جام شراب
کرده مرا مست و خراب
لیست کل یادداشت های این وبلاگ